اشتباهات هدفگذاری

بیشتر ما در مورد هدف و هدفگذاری شنیده ایم اما این شنیده ها به یک دانش و مهارت تبدیل نشده است . مهارتی که شاید تاثیرگذارترین مهارت زندگی باشد .

هیچکس اهمیت داشتن هدف در زندگی را به ما یاد نداده است، نه در جامعه و نه در طول تحصیلات . کمتر خانواده ای پیدا میشود که به فرزندان خود به شکل اصولی هدفگذاری را آموزش دهد و اهمیت آن را در ذهن فرزندان برجسته نمایند ، شاید به این دلیل که خود آنها هم خیلی به اهمیت داشتن هدف در زندگی پی نبرده اند.

در جلسات کوچینگ به دفعات  پیش می آید که ریشه ناکامی ها ، نداشتن هدف یا اشتباه در تعیین آن است .

با توجه به اهمیت بسیار زیاد هدفگذاری در این پادکست صوتی به برخی از اشتباه های رایج در فرآیند هدفگذاری اشاره میکنیم . امید است روزی موضوع هدف و هدفگذاری در اولویت مهارت هایی باشد که برای زندگی می آموزیم .

پادکست صوتی اشتباهات هدفگذاری (علی یزدانپناه)

هفت تکنیک پایه ای مدیریت زمان درکوچینگ

علی یزدان پناه

در هزاره سوم سرعت تغییرات و رشد در جهان به حدی است که روز به روزهمه ما را نگران تر میکند. سرعت تولید اطلاعات وتغییر محیط اطراف ما ،مدیریت زمان را نه فقط برای مدیران شرکت های بزرگ ، بلکه برای زندگی روزمره ما ، تبدیل به مهم ترین مهارت کرده است .همین الان که این مقاله را مطالعه می کنید نشان دهنده دغدغه شما در این زمینه است .بهبود مهارت های مدیریت زمان مطابق آمار ، یکی از نتایج درخشان جلسات کوچینگ است. علاوه بر کوچینگ شخصی که بر زندگی روزمره مراجعین و اهداف زندگی شخصی آنها تمرکز دارد ، کوچینگ سازمانی و کوچینگ مدیران نیز در پیوند با مدل ها و استانداردهای نوین مدیریتی ، نقش بسزایی در مدیریت زمان فرآیندها و اهداف سازمانی دارند.  روز به روز بیشتر با افرادی مواجه میشوم که معتقدند وقت ندارند ، که میگویند به اندازه سنشان زندگی نکرده اند ، که اگر کمی بیشتر وقت داشتند به موفقیت های بزرگ می رسیدند ،  که در دنیای پررقابت اطرافشان خودشان را بازنده می بینند ، که زیاد و پر فشار کار می کنند ولی در انتهای روز می بینند کارمهمی انجام نداده اند که در تعجب اند چگونه دیگران زندگی یا بیزینس پرمشغله خود را به همین آسانی مدیریت می کنند .  وقتی به ریشه این حرف ها و بسیاری مسایل مشابه نگاه میکنم ، شاید مهارت مدیریت زمان نه فقط کلید حل آنها بلکه معجزه زندگی خیلی ها باشد به عقیده برایان تریسی در کتاب مدیریت زمان ، هر مقدارکنترلی که از زمان در زندگی داریم تعیین‌کننده میزان آرامش درونی ما است . احساس نداشتن کنترل بر زمان منشا اصلی استرس در زندگی شخصی و کاری است.

درتعریف ساده ، مدیریت زمان یعنی : فرآیند نظم‌ دهی و برنامه‌ریزی برای تقسیم زمان خود بین فعالیت‌های خاص.

داشتن مهارت مدیریت زمانِ خوب، شما را قادر می‌ سازد تا هوشمندانه‌تر (و نه سخت‌تر ) کار کنید و کارهای بیشتری را با کیفیت بهتری در زمان کمتری انجام دهید،

افراد بسیاری از نداشتن وقت کافی گله می‌کنند. از مدیران گرفته تا دانش آموزان و دانشجویان، هر یک به‌نوعی با زمان و مدیریت زمان مشکل‌دارند.

در تحقیقاتی که در دانشگاه هاروارد انجام شد، متوجه شدند که وقتی به افراد ناموفق، مهارت مدیریت زمان و برنامه ریزی را آموختند، نتایج در شغل و زندگی آن ها تا سه برابر بهتر شده و سطح رضایتمندی آنها نیز به شدت بهبود پیدا کرد.

برای مدیرت زمان ، اصول و تکنیک های بسیاری وجود دارد ولی در این جا با توجه به جمع بندی همه آنها و هم چنین تجربه مواجهه با این موضوع در جلسات کوچینگ ، هفت مهارت جادویی برای مدیریت زمان به شما معرفی میکنم و معتقدم نگاه جدی ومصمم به این تکنیک ها و تمرین های ارایه شده در آنها ، برلیان درخشنده زندگی یا کسب و کار شما باشد . همه آنچه درباره مدیریت زمان باید بدانید ، چه مدیر یک کمپانی بزرگ باشید و یا شخصی درگیر مسایل روزمره ، در این هفت مهارت خلاصه شده است:


1-اولویت‌بندی کارها(ماتریس آیزنهاور)

مشهورترین شیوه اولویت بندی در تکنیک های مدیریت زمان ، ماتریس آیزنهاور است.

در کتاب ۷ عادت مردمان مؤثر استفان کاوی این ماتریس به طور کامل تشریح شده است. این ماتریس به شکل ساده شبیه یک پنجره است  در این پنجره چهارمفهوم وجود دارد کارهای فوری و غیر فوری و همین طور کارهای مهم و غیرمهم .

کارهای اضطراری یا فوری کارهایی هستند که باید همین‌الان انجام شوند، به‌عنوان‌مثال پاسخ پیامک یا پاسخ دادن به تماس تلفن ازاین‌ دسته است . کارهای فوری اغلب ملموس هستند و انجام آن‌ها بیش از آنکه خوشایند ما باشد، خوشایند دیگران است . از طرفی این کارهای اضطراری اغلب غیرضروری هستند.

همان‌طور که استفان کاوی می‌گوید، ضرورت یک کار به پیامدها و نتایج آن برمی‌گردد. اگر کاری در جهت اهداف و رسالت های ما باشد این کار ضروری است و در غیر این صورت غیرضروری.

پس ۴ حالت پیش می‌آید که این ماتریس در هر حالتی، راهکاری را به شکل زیر پیشنهاد می‌دهد.

برای اولویت بندی کارها ، تکنیک های عملی بسیاری وجود دارد .

یک تمرین ساده: فهرست کارهای یک هفته آینده خود را بنویسید و آنگاه از خود بپرسید اگر به شما اطلاع دهند از فردا به مدت 1ماه شهر در قرنطینه فرو می رود ، شما در مدت کوتاه باقی مانده کدام کارها را برای انجام دادن انتخاب میکنید ؟؟ اینک فرا تر از محدودیت زاویه دید شما به مسایل ، با اولویت ترین کارها مشخص شده است.

2-اصل پاراتو (قانون 20-80)

این اصل توسط پاراتو، دانشمند و اقتصاددان معروف ایتالیایی، برای اولین بار بیان شد . این اصل در بسیاری از علوم کاربرد دارد ولی در مدیریت زمان به شکل ساده ای میتوان گفت 20 درصد کارها، 80درصد نتایج را ایجاد میکند بنابراین 80درصد کارها که 20درصد دیگر  نتایج  را ایجاد می کنند،قابل حذف شدن یا موکول شدن به آینده است .

اگرچه روش های مدیریت زمان به دنبال استفاده اثربخش از زمان فعلی هستند، اما قانون ۲۰/۸۰ به دنبال افزایش زمان در دسترس افراد است. برای مثال، بر طبق این قانون، ۸۰ درصد فروش یک شرکت به‌واسطه ۲۰ درصد از مشتریان رخ می‌دهد و شرکت با شناسایی این ۲۰ درصد و تلاش برای وفادار سازی آن‌ها، می‌تواند از صرف وقت و زمان بسیار برای دستیابی به‌تمامی مشتریان پرهیز کند.

. برای اجرایی نمودن تفکر ۲۰/۸۰ باید ذهنیت کمال‌ پرستی را در ذهن خود خاموش‌کنید که در مهارت پنجم توضیح داده شده است.

یک تمرین ساده:

اگر از هر کاری که در جریان یک ماه می‌کنید فهرستی تهیه نمایید، به بیست، سی، یا چهل  کار و وظیفه می‌رسید. بعد از تهیه لیستی از کل کارهایی که در یک ماه انجام می‌دهید، به این سه سؤال جادویی جواب دهید.

1-اگرتنها بتوانم یکی از کارهای مندرج در این فهرست را در تمام مدت روز انجام دهم، کدام فعالیت بیشترین ارزش را به تجارت یا زندگی من می‌دهد؟

2-اگر تنها دو کار از این فهرست را انجام بدهم، دومین کاری که انتخاب می‌کنم کدام است؟

3-اگر تنها بتوانم سه قلم از کارهای مندرج در این فهرست را انجام دهم، سومین کاری که مهم است کدام است؟

اگر این سه مورد کار را شناسایی کنید، متوجه می‌شوید که اینها تقریبا همه ارزش پایان ماه شما را تولید می‌کنند.

3-بلوک های زمانی

همه ما توانایی تخمین زدن زمان لازم برای انجام یک کار مشخص را داریم . هر چقدر باهوش تر و با تجربه تر باشیم ، این تخمین به واقعیت نزدیک تر میشود.

برای انجام هرکاری زمان شروع و پایان آن را مشخص کنید که به آن یک بلوک زمانی میگوییم .

هر بلوک زمانی باید نتیجه ای داشته باشد که از قبل مشخص کرده ایم وقتی کارها به این بلوک ها تبدیل میشوند و بر اساس اولویت بندی روی هم چیده میشوند،ارزش زمان را بیش از پیش احساس خواهیم کرد .سعی کنید دربین بلوک های زمانی و به ویژه آنهایی که نیاز به کار ذهنی زیاد دارند ، لحظه هایی را برای استراحت اختصاص دهید این کار باعث میشود تا هم تجدید قوا کنید و از آن مهم تر مغز شما کارها و نتایج آنها را از هم تفکیک کند.

وقتی این کار را به صورت حرفه ای انجام نمی دهیم ، مغز ما به طور خودکار و با ایجاد مسیرهای عصبی که آن را عادت می نامیم ، این کار را انجام می دهد.

چارلز دوهیگ در کتابی به نام قدرت عادت، مفهوم عادت‌های سنگ‌تاج را معرفی کرد. در معماری، سنگ‌تاج به سنگی گفته می‌ شود که تمام سنگ‌های دیگر را در جای خود نگه می‌ دارد.

به همین شکل ، عادت‌های سنگ‌تاج ، عادت‌های مشابه را در جای خود (در ذهن ما ) محکم می کنند. بر عادت‌های سنگ‌تاج خوب خود تمرکز کنید و خواهید دید که با رشد عادات خود می‌ توانید مدیریت زمان بهتری داشته باشید.

4-تمرکز بر روی یک کار

تعداد کمی از افراد می توانند چند کار را همزمان انجام دهند و عملکرد چند وجهی داشته باشند ، این استعداد انجام چند کار با یکدیگر آنها را قادر می سازد که از دیگران جلوتر باشند در مقابل ، بسیاری ازافرادچنین استعدادی را ندارند ولی این روش را در پیش می گیرند وهمین سبب می شود که آنان هیچ یک از کارهای خود را به درستی به پایان نرسانند و درنهایت ازتمام شدن کارها ناامید شوند.

همواره به یاد داشته باشید تمرکز بر روی یک کار واحد کیفیت انجام آن را بالاتر برده و زمان انجام آن را کوتاه تر میکند .

بیشتر ما فکر میکنیم کسی که چند کار را همزمان انجام می دهد حتما فرد بسیار باهوشی است، ولی در بیشتر وقت ها این کار نشانه نداشتن اولویت بندی و مدیریت زمان است .تلاش کنید در حین انجام کارها عوامل مزاحم را از خود دور کنید و در این مسیر تلفن همراه کلیدی ترین نقش را بازی میکند.

همانطور که در پادکست افسانه های یونانی گفتم ، قهرمانان اساطیری یونان و روم هم از این تکنیک استفاده می کنند . اودیسیوس هم همین گونه کشتی خود را از گذرگاه جزیره سایرن ها عبور داد .

5-کمال‌ پرستی ممنوع

رازی در کار نیست ، واقعیت این است که هیچ ایده آلی وجود ندارد. ذهن کمال‌ پرست به دنبال انجام کاری به بهترین شیوه و روش و بالاترین استانداردهاست. استانداردهایی که هرچند عالی هستند اما دستیابی به این استانداردها آن‌قدر وقت و انرژی می‌گیرد که در دنیای واقعی چندان خواهانی نخواهد داشت.

همواره به یاد داشته باشید که در کنار دستیابی به یک هدف خوب که آن را اثربخشی می‌نامیم، هزینه‌های دستیابی به آن هدف، ازجمله هزینه‌های زمانی و مالی نیز موردتوجه است. به جنبه هزینه‌ای کارها ، اصطلاحاً کارایی می‌گوییم. ذهن کمال پرست اثربخشی دارد ولی کارایی ندارد و چنین چیزی منجر به از دست رفتن زمان بسیار ارزشمند شما می‌شود.

برای پرهیز از کمال پرستی ، اصل پاراتو را همواره رعایت کنید و به یاد داشته باشید کمال پرستی در درصدی از انسان ها بسیار شدید و در واقع یک بیماری است که برای آنها چنین توصیه های ساده ای ، کاربرد ندارد .

افراد کمال پرست مایلند که همه کارها را خودشان انجام دهند و معتقدند وقتی کاری درست انجام می شود که خودشان آن را انجام دهند. این میوه سمی مدیریت زمان هم هست.

یکی از بزرگترین تکنیک‌های مدیریت زمان این است که از دیگران بخواهید بعضی از کارهای شما را انجام دهند. توانایی شما در واگذار کردن کارهای کم‌ارزش به دیگران تا آنها با حقوق کمتر آن کارها را انجام دهند یکی از کلیدی ترین مهارت‌های مدیریت نوین است.

یک تمرین ساده :

اگر کسی دیگر می‌تواند کاری را تا ۷۰ درصد به خوبی شما انجام دهد، بهتر است این کار را به او واگذار کنید اینگونه آرام آرام مشغول انجام کارهای مهم در زمانی که فوری نیستند ،خواهید شد و هم چنین به جای کمال پرستی به کمال گرایی ، متمایل میشوید .

6-هنر نه گفتن

توانایی نه  گفتن ازویژگی های بارز افراد موفق است .بدون این مهارت مسايل شما تنها به مدیریت زمان خلاصه نمیشود. پایه هر گونه برنامه ریزی برای زندگی شخصی یا شغلی ، داشتن این مهارت است. اگر به دنبال راضی نمودن همه هستید یادتان باشد که این ویژگی افراد مهرطلب است و نتیجه آن ناراضی بودن همه و شکست در کارهاست .

اگر این مهارت را نیاموزید ، شما طعمه واولین اولویت کسانی خواهید بود که تلفن را برمی دارند و پیش خودشان میگویند : به کی زنگ بزنم؟؟

کسانی که این هنر را نیاموختند معمولا در زندگی معنا و مقصودی ندارند شاید بهترین تشبیه برای این افراد یک قایق بادبانی بدون سکان است یعنی مسیر حرکت به همان سمتی است که باد می وزد. در چنین شرایطی (نه) گفتن دلیلی ندارد.

7-سبک زندگی سالم

در روانشناسی مثبت گرا چند سالیست که علاوه بر مثبت اندیشی ، روابط ، معنا و دستاوردها ، موضوعی به نام بهزیستی مطرح شده است. در تکنیک های موفقیت هم موضوع سبک زندگی سالم مورد توجه بسیار است . به عقیده من از همه این ها مهم تر سالم زیستی میتواند کلید مدیریت زمان باشد .بسیاری از افراد درگیر مشکلات جسمی هستند که برنامه ریزی های آنها را مختل میکند و در بعد دیگر بهزیستی به عملکرد بهتر مغز نیز کمک می کند. توجه به ورزش روزانه که اگر گروهی هم باشد گفته میشود به تولید سلول های جدید مغزی کمک میکند ، توجه به خوراک سالم و متناسب ، خواب کافی و موضوعات مرتبط با آن مانند دکوراسیون اتاق خواب و تشک مناسب ، پرهیز از استرس ، نوشیدن آب کافی ، تعادل ویتامین ها و استفاده ی هوشمندانه از نور کافی آفتاب ، میتواند علاوه بر عملکرد بهتر مغز که تصمیم گیری های درست را در پی دارد ، زمان های درگیری با مشکلات جسمی و مراجعه به پزشک را به نفع پیگیری اهدافمان ، صرفه جویی کند .


جمع بندی:

میتوان این هفت مهارت مدیریت زمان را به هفتاد مهارت نیز تفکیک کرد ولی تجربه نشان داده که زیاده گویی تاثیری در محتوا و نتیجه ندارد و شما میتوانید به تنهایی و یا به کمک یک کوچ (مربی) ، از همین هفت مهارت جادویی برای مدیریت و استفاده هوشمندانه از زمان ، استفاده کنید. نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که نه فقط برای مدیریت زمان و بلکه برای تمام ابزارهای موفقیت ، بسترهایی نیز لازم است که بدون آنها این ابزارها معنا و مفهوم خود را از دست می دهند به عنوان مثال چه در زندگی شخصی و چه در کسب و کار ، داشتن معنا و مفهوم بسیار مهم است چون بر پایه آن هدف یا اهداف تعیین می گردند و بدون داشتن هدف ، هیچ مهارتی نمیتواند به شما کمک کند تا از جایی که هستید به جای بهتری بروید.

برای قایق بی حرکت موج تصمیم میگیرد

قهوه زندگی

چند دوست دوران دانشجویی پس از مدت ها با هم به نزد استاد سابقشان رفتند تا با او
دیداری تازه کنند.

آنها مشغول گفتگو شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف هایشان هم شکایت از زندگی بود.
استادشان در حین صحبت آنها قهوه آماده می کرد. او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها
خواست که برای خود قهوه بریزند.

روی میز لیوان های متفاوتی قرار داشت; شیشه ای، پلاستیکی، چینی، بلور و لیوان های دیگر.
وقتی همه دانشجوها قهوه هایشان را ریخته بودند و هر یک لیوانی در دست داشت،
استاد مثل همیشه آرام و با مهربانی گفت…

بچه ها، ببینید؛ همه شما لیوان های ظریف و زیبا را انتخاب کردید و الان فقط لیوان های زمخت
و ارزان قیمت روی میز مانده اند.

در حالیکه دانشجوها شگفت زده بودند ,استاد ادامه داد:
«در حقیقت، چیزی که شما واقعا می خواستید قهوه بود و نه لیوان.
اما لیوان های زیبا را انتخاب کردید و در عین حال نگاه تان به لیوان های دیگران هم بود.
زندگی هم مانند قهوه است و شغل، حقوق و جایگاه اجتماعی ظرف آن است.
این ظرف ها زندگی را تزیین می کنند اما کیفیت آن را تغییر نخواهند داد.

البته لیوان های متفاوت در علاقه شما به نوشیدن قهوه تاثیر خواهند گذاشت،
اما اگر بیشتر توجه تان به لیوان باشد و چیزهای با ارزشی مانند کیفیت قهوه را فراموش کنید
و از بوی آن لذت نبرید، معنی واقعی نوشیدن قهوه را هم از دست خواهید داد.
پس، از حالا به بعد تلاش کنید نگاه تان را از لیوان بردارید و در حالیکه چشم هایتان را بسته اید،
از نوشیدن قهوه لذت ببرید.»

فرقی نمی کنه چایی و قهوه زندگیتون را تو چه ظرفی نوش جان می کنید ….
فنجان طلایی یا ظرف یک بار مصرف یا چینی بند زده ….
امیدوارم همیشه چایی و قهوه زندگیتون گرم و شیرین، لبتون خندون و دلتون شاد …

داستان کرم قطبی

چهارده سال تلاش یک کرم پشمالوی قطبی


در سرمای قطب یک کرم کوچک 2سانتی زندگی میکند که چون رو تنش کرک داره، بهش میگن کرم پشمالوی قطبی، وقتی از حالت لارو خارج میشه و تبدیل میشد به کرم ، مثل همه ی کرم های دیگه شروع میکرد به تغذیه و ذخیره سازی و کسب انرژی برای دگردیسی، کل بهار و تابستون را تغذیه میکنه ولی اینقدر وقت کم هست که زمستون از راه می رسه و اون هنوز آماده نیست .

سرما میاد و بالی نداره واسه پریدن.
می خزه زیر یه سنگ و یخ میزنه

اول اندام هاش بعد خونش منجمد میشه
با فرا رسیدن بهار ، با گرم شدن هوا، یخ اونم وا میره ودوباره زنده میشه و دوباره شروع می کنه به خوردن و اندوختن تا بتونه پروانه بشه .

ولی ! تو بهار دوم هم وقت کم میاره. بازم زمستون و دوباره مرگ

حالا فکر کنید، این روند چند سال طول میکشه؟
چهارده سال!!!! فکرش رو بکنید، چهارده بار بمیری و زنده شی و تلاش کنی، برای پروانه شدن!

بالاخره، تو بهار پانزدهمین سال، اینقدر انرژی جمع میشه که به نظر کافی میاد ، شروع می کنه به تار تنیدن و شفیره شدن، دگردیسی شروع میشه، تبدیل شدن و بالاخره بعد از چهارده سال کرم کوچولوی پشمالو تبدیل میشه به پروانه!

حالا چقدر وقت داره؟ فقط هفت روز!
هفت روز برای پرواز کردن،برای زندگی کردن،برای جفت پیدا کردن و بعدش مرگ واقعی!!
چهارده سال تلاش واسه هفت روز! عجیبه !! نه؟!

کاشکی ما آدم ها هم مراحل دگردیسی داشتیم
یه عمر بدو بدو میکنیم، برای چی؟ آدم بهتری شدن؟ اندوختن؟ هیچ وقت لذت پروانه شدن را کشف میکنیم؟ هیچ وقت به رویاهامون میرسیم؟
پرواز میکنیم؟
یا فقط تا دقیقه ی آخر عمر اندوخته جمع میکنیم؟!

آدمی لذت رسیدن به پرواز را با اندوختن چه چیزی عوض کرده که هیچ وقت به قدر کافی نیست؟

به نظر می رسه حتی یک کرم پشمالوی قطبی از بیشتر ما مردم متمدن امروزی هدفمندتره.
هدف داشته باس و برای رویاهای منطقی ات بجنگ…!
فرق ما با کرم ها اینه که غریضه نداریم و دل مشغولی های ما بسیاره.
اما این شانس داریم که از همراهی ادم های دیگه استفاده کنیم. تا هدفمان را گم نکنیم و در خروش موج های روزمرگی,چشممان به فانوس دریای باشد .
شاید معجزه کوچینگ همین کار کوچک باشد .

پنجره جوهری

در کوچینگ ،خودشناسی نخستین و مهمترین گام در مسیر رسیدن به موفقیت است. هنگامی هدفی را تعیین و برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی کنیم، قبل از هر چیز باید بدانیم ما چه توانایی‌ها و مهارت‌هایی داریم و چه طور می‌توانیم از آنها برای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم.

دررفتارشناسی، یک مدل کارآمد از سطح آگاهی افراد نسبت به خودشان وجود دارد که به آن پنجره جوهری می‌گویند.این مدل در کوچینگ فردی و سازمانی به عنوان یک آزمون استاندارد برای آشکار ساختن زوایای پنهان مراجع یا یک تیم کاری به کار گرفته میشود.

این مدل همچنین می‌تواند برای ارزیابی و بهبود ارتباط یک تیم کاری با تیم های کاری دیگر هم استفاده شود. این مدل حاصل تحقیقی است که روانشناسان آمریکایی جوزف لوفت و هری اینگهام در دانشگاه کالیفرنیا  در سال 1955 انجام دادند.

لوفت و اینگهام پس از ترکیب نام‌های اول خود، جو و هری، مدل خود را جوهری نامیدند. پنجره جوهری به‌سرعت به الگویی برای درک و آموزش خودآگاهی، پیشرفت شخصی، بهبود ارتباطات، روابط بین فردی، و توسعه تیمی تبدیل شد.

پنجره جوهری ابزاریست برای بررسی و تفکر درباره این که چگونه رفتار می‌کنیم و چه چیزی ما را با انگیزه ترمی‌کند.

پنجره جوهری درواقع نشان‌می‌دهد که اطلاعات مرتبط با یک شخص تا چه حد برای خود وی و دیگران مشخص است. این اطلاعات می‌تواند درباره احساسات، تجربیات، دیدگاه‌ها، نگرش‌ها، مهارت‌ها، اهداف، انگیزه و … باشد

درصورت استفاده‌ی درست، پنجره‌ی جوهری می‌تواند به خلق روابطی بهتر و با اعتماد بیشتر، رفع مشکلات شخصی و افزایش بهره‌وری تیم‌های کاری کمک کند.

در این نظریه شخصیت انسان به چهار قسمت کلی تقسیم می شود:

بخش عمومی/آشکار یا گشوده : آن بخشی از شخصیت شماست که هم خودتان نسبت به آن علم دارید هم دیگران با آن آشنایی دارند و در توصیف شما، آن را ذکر می کنند.

بخش کور یا تاریک: بخش تاریک یا کور همانطور که از اسمش پیداست آن قسمتی از شخصیت ماست که دیگران به آن علم دارند، اما خود ما نسبت به آن نا آگاهیم.

بخش پوشیده یا پنهان: بخش پنهان، آن قسمتی از شخصیت ما را شامل می شود که خودمان بر آن ها آگاه هستیم؛ اما از دید دیگران مخفی است.

بخش ناشناخته: این بخش قسمتی از شخصیت شماست که نه خودمان و نه دیگران هیچ علمی به آن ندارند.

بخش آشکار

همه‌ی ما می‌دانیم که تعریف کردن شخصیت یک فرد، بدون در نظر گرفتن شرایط محیطی که فرد در آن زندگی می‌کند عملا بی فایده است. در اصل ما هر آنچه از شخصیت می‌دانیم از نمود‌های بیرونی آن منشا گرفته است و ما خودمان را در ارتباط با دیگران تعریف می‌کنیم.

این بخش از شخصیت انسان عموما شامل عوامل زیر می‌باشد:

اطلاعات دموگرافیک (مانند اینکه کجا زندگی می‌کنیم، چند سال دارم ،شغل ما ، خانواده ی ما و…)

عواطف و نمود بیرونی احساسات ( مانند اینکه چه چیزها و چه افرادی را دوست داریم، حالت خلقی ما کدام است و…)

انگیزش ( عواملی که ما را بر می‌انگیزند و به فعالیت وا می‌دارند ، فعالیت‌هایی که ما آن ها را مهم می‌پنداریم و…)

رفتار‌ها (اینکه چگونه با دیگران رفتار می‌کنیم، تعاملات ما ، عادت‌های غالب و مشهود ما و…)

خواسته‌ها( آنچه اززندگی می خواهیم، آنچه برایش تلاش می‌کنیم و در راه آن قدم بر می‌داریم و …)

بخش پنهان در پنجره جوهری

منطقه ‎ی پنهان، تمام تجارب و اطلاعاتی را در بر می‌گیرد که ما در مورد خودمان می دانیم اما به هر دلیلی دوست نداریم که دیگران از آن‌ها آگاه شوند؛ ما آن‌ها را پنهان نگه می‌داریم. ممکن است در طول ارتباط و صمیمی شدن با دیگران، دست به خودافشایی و آشکار‌سازی اطلاعات مربوط به این بخش بزنیم. یعنی برحسب اطمینانی که به فرد مقابل داریم، این اطلاعات را در اختیار او قرار می‌دهیم. در طی فرایند خودافشایی، بخش پنهان کوچکتر شده و اطلاعات از این بخش وارد بخش آشکار می شود.

خودشناسی در این بخش بیشترین معنی را دارد. این قسمت از پنجره جوهری شامل رفتارها و احساساتی است که ما خودمان از آن آگاه هستیم اما اجازه نمی‌دهیم دیگران متوجه آن بشوند. مثلا من فرد حسودی هستم و به اینکه دائما همکارم مورد توجه رئیس‌مان قرار می‌گیرد، حسادت می‌کنم، اما در ظاهر لبخند می‌زنم و موفقیت‌های او را تبریک می‌گویم.

این قسمت معمولا جایگاه ترس‌ها و حساسیت‌های ماست. بدیهی است که هر شخصی، بخشی خصوصی، حتی در مورد افکار و احساساتش داشته باشد، اما با بزرگتر شدن این بخش ما بیشتر در خودمان فرو می‌رویم و گوشه‌گیر می‌شویم که ادامه این روند می‌تواند برای رفتارهای اجتماعی ما به شدت خطرناک باشد.

در برخورد با این نوع احساسات باید سعی کنیم با خودمان روراست باشیم، ببینیم واقعا چرا ما چنین احساسی داریم؟ آیا این مشکل راه‌حلی دارد؟ تا جایی که می‌توانیم احساسات‌مان را با دیگران در میان بگذاریم و در واقع منطقه آشکارمان را بزرگتر کنیم تا احساس بهتری داشته باشیم.

بخش کور

این قسمت شامل بخشی از رفتارها و احساسات ماست که خود ما از آن آگاه نیستیم اما دیگران آن را می‌بینند. مثلا من فردی غرغرو هستم، خودم شاید متوجه غر زدن‌های مداومم نباشم اما دیگران بعد از چند جلسه صحبت با من کاملا متوجه این مسئله می‌شوند.

منطقه کور در واقع خط قرمزهایی است که ما بدون آنکه بدانیم به دیگران نشان می‌دهیم و دیگران هم روابطشان با ما را بر‌اساس آنچه در این منطقه می‌بینند، تنظیم می‌کنند. به همین دلیل بهتر است که تا جای ممکن این رفتارها و احساسات کم شوند چون خود ما نسبت به آن آگاهی نداریم

به طور کلی در نظریه ی پنجره جوهری، اعتقاد بر آن است که هرچه بخش آشکار شخصیت فرد وسیع تر باشد او انسان خودشکوفاتری است که نسبت به دیگران زندگی بهینه تری را تجربه می کند.

بخش ناشناخته یا تاریک

بخش ناشناخته، تقریبا مفهومی نزدیک اما نه دقیقا مشابه با مفهوم ناهشیار در نظریه ی توپوگرافیک روان دارد که زیگموند فروید پدر روانکاوی آن را برای اولین بار مطرح کرد. زیرا این اطلاعات به گونه ای هستند که نه خودمان و نه دیگران نسبت به آن ها آگاهی نداریم. مانند خاطرات فراموش شده ، استعداد‌های ناشناخته‌ای که هنوز هیچ کس آن‌ها را کشف نکرده و… البته راه هایی نیز برای دست یابی به اطلاعات این بخش نیز وجود دارد؛ به طور مثال استفاده از آزمون های فرافکن یا درمان‌های عمیقی مانند روانکاوی و یا حتی تاویل رویا.

در واقع افراد موفق و رهبران بزرگ، کسانی هستند که بخش آشکارشان، بزرگترین قسمت ماتریس خودشناسی‌شان است و البته با حفظ قسمت‌های پنهان، آن را به حداقل می‌رسانند.

چنین افرادی در جامعه محبوب هستند و خیلی زود با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند و تبدیل به دوستان خوبی می‌شوند. برای اینکه به این سطح از خودشناسی برسیم و بتوانیم یک فردی موفق در زندگی باشیم، باید با خودمان روراست باشیم و تمام آنچه که از رفتارها و احساسات‌مان می‌دانیم را روی پنجره جوهری بنویسیم. حالا باید سعی کنیم که از دوستان و اطرافیان‌مان بازخورد بگیریم و یادمان باشد که همین نظرهاست که می‌تواند ما را تبدیل به فردی بهتر کند.