اشتباهات هدفگذاری

بیشتر ما در مورد هدف و هدفگذاری شنیده ایم اما این شنیده ها به یک دانش و مهارت تبدیل نشده است . مهارتی که شاید تاثیرگذارترین مهارت زندگی باشد .

هیچکس اهمیت داشتن هدف در زندگی را به ما یاد نداده است، نه در جامعه و نه در طول تحصیلات . کمتر خانواده ای پیدا میشود که به فرزندان خود به شکل اصولی هدفگذاری را آموزش دهد و اهمیت آن را در ذهن فرزندان برجسته نمایند ، شاید به این دلیل که خود آنها هم خیلی به اهمیت داشتن هدف در زندگی پی نبرده اند.

در جلسات کوچینگ به دفعات  پیش می آید که ریشه ناکامی ها ، نداشتن هدف یا اشتباه در تعیین آن است .

با توجه به اهمیت بسیار زیاد هدفگذاری در این پادکست صوتی به برخی از اشتباه های رایج در فرآیند هدفگذاری اشاره میکنیم . امید است روزی موضوع هدف و هدفگذاری در اولویت مهارت هایی باشد که برای زندگی می آموزیم .

پادکست صوتی اشتباهات هدفگذاری (علی یزدانپناه)

نگاه گورخری

هیچ کس بد مطلق یا خوب مطلق نیست

داستان کوتاهی از سیلور استاین

 از گورخری پرسیدند: تو سفیدی با را ه راه ها ی سیاه یا اینکه سیاهی با راه راه های سفید؟

گورخر نگاهی کرد و پرسید: تو خوبی با عادت های بد ، یا بدی و با عادت های خوب ؟ ساکتی بعضی وقت ها شلوغ می کنی، یا شلوغی و بعضی وقتها ساکت می شی؟

خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا  افسرده ای و بعضی روزها خوشحالی؟

همه لباس هات تمیزن فقط پیراهنت کثیفه، یا همه لباس هات کثیفن و فقط شلوارت تمیزه؟

و من دیگه هیچ وقت از گورخرها درباره ی راه راهاشون چیزی نپرسیدم.

داشتن دیدگاه گورخری به پدیده ها به این معنی است که فکر نکنیم آدم ها فقط خوب و یا فقط بد هستند.

بلکه آدم ها را مجموعه ای از ویژگی های خوب و بد بدانیم.

یک داستان فرعی:

در سال‌های اول مدرسه که مبصر کلاس بودم، ناظم و معلم از من می‌خواستند روی تخته سیاه، خطی عمودی بکشم و یک طرف «خوب‌ها» و طرف دیگر، «بدها» را یادداشت کنم و هر کسی که سر و صدا می‌کرد در فهرست بدها قرار می‌گرفت و هر کسی که آرام و ساکت می‌نشست، جزء «خوب‌ها» بود.

طبیعتاً مبصر بودن در همان دوران بچگی، همیشه با این وسوسه هم همراه بود تا آن‌هایی که از آن‌ها خوشم نمی‌آمد، «بد» باشند و آن‌هایی که از آن‌ها خوشم می‌آمد، نام‌شان در سمت راست تخته و به عنوان «خوب‌ها» نوشته شود.

این نگاه که آدم‌ها یا خوبند یا بد، سابقه‌ای طولانی‌تر دارد و منحصر به مدارس نیست. درواقع از همان کودکی، سؤالاتی از کودکان پرسیده می‌شود که بذر این دو-گانگی را در ذهن‌شان می‌کارد: «بابا رو بیشتر دوست داری یا مامان رو؟»، «علم بهتر است یا ثروت؟» و…

از سوی دیگر مدام به کودکان گفته می‌شود که آدم‌ها یا خوبند یا بد، یا قابل اعتمادند یا غیرقابل اعتماد و در زندگی یا باید برنده باشی یا بازنده، یا پیروز باشی یا شکست‌خورده، یا پولدار باشی یا فقیر، یا شاد باشی یا ناراحت و… در نتیجه همیشه دو گزینه وجود دارد و چاره‌ای نیست جز اینکه یکی از این دو گزینه را انتخاب کنیم.

هر وقت که ما یک سری باید و نباید برای خودمان و دیگران  مشخص می کنیم.  رفتار دیگران را را با آن باید ها و نباید ها می سنجیم. در اینصورت شرایط مناسبی برای گفت و گو وارتباط  فراهم نخواهد شد. زیرا  اعتقاد داریم که نگرش درست، نگاه من و راه درست، راه من است.

در نتیجه می خواهیم به این نتیجه برسیم که ما برتر یا بهتر هستیم. بنابراین، برای ایجاد رابطه سالم نیاز است که با دیدگاه گورخری به زندگی و روابط بنگریم

 یعنی  پدیده های دنیا و آدم ها نه بد هستند و نه خوب. بلکه مجموعه ای از ویژگی های  مطلوب و نامطلوب هستند.

کسی که قبول نمیکند دارای جنبه های نامناسب در درون خود است، بیشتر وارد مکانیزم دفاعی به نام”انکار” می شود.

با این انکار سرکوب مکانیزم های دفاعی به راه خواهد افتاد. در نتیجه احتمال زیادی وجود دارد که جنبه های نامناسب خود را در دیگران جستجوو پیدا کنیم یا در دیگران ببینیم.

نگاه سیاه و سفید، نگاه تمرکز و تاکید بر باورهای مطلق نگر است.

اولین بار افلاطون مطلق اندیشی را مطرح کرد. در مطلق گرایی نوعی گرایش به کمال مطلق نهفته است.

آیا افرادی که مانند من فکر نمی کنند می توانند آدم های خوب یا دوست داشتنی باشند؟