نگاه گورخری
هیچ کس بد مطلق یا خوب مطلق نیست
داستان کوتاهی از سیلور استاین
از گورخری پرسیدند: تو سفیدی با را ه راه ها ی سیاه یا اینکه سیاهی با راه راه های سفید؟
گورخر نگاهی کرد و پرسید: تو خوبی با عادت های بد ، یا بدی و با عادت های خوب ؟ ساکتی بعضی وقت ها شلوغ می کنی، یا شلوغی و بعضی وقتها ساکت می شی؟
خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا افسرده ای و بعضی روزها خوشحالی؟
همه لباس هات تمیزن فقط پیراهنت کثیفه، یا همه لباس هات کثیفن و فقط شلوارت تمیزه؟
و من دیگه هیچ وقت از گورخرها درباره ی راه راهاشون چیزی نپرسیدم.
داشتن دیدگاه گورخری به پدیده ها به این معنی است که فکر نکنیم آدم ها فقط خوب و یا فقط بد هستند.
بلکه آدم ها را مجموعه ای از ویژگی های خوب و بد بدانیم.
یک داستان فرعی:
در سالهای اول مدرسه که مبصر کلاس بودم، ناظم و معلم از من میخواستند روی تخته سیاه، خطی عمودی بکشم و یک طرف «خوبها» و طرف دیگر، «بدها» را یادداشت کنم و هر کسی که سر و صدا میکرد در فهرست بدها قرار میگرفت و هر کسی که آرام و ساکت مینشست، جزء «خوبها» بود.
طبیعتاً مبصر بودن در همان دوران بچگی، همیشه با این وسوسه هم همراه بود تا آنهایی که از آنها خوشم نمیآمد، «بد» باشند و آنهایی که از آنها خوشم میآمد، نامشان در سمت راست تخته و به عنوان «خوبها» نوشته شود.
این نگاه که آدمها یا خوبند یا بد، سابقهای طولانیتر دارد و منحصر به مدارس نیست. درواقع از همان کودکی، سؤالاتی از کودکان پرسیده میشود که بذر این دو-گانگی را در ذهنشان میکارد: «بابا رو بیشتر دوست داری یا مامان رو؟»، «علم بهتر است یا ثروت؟» و…
از سوی دیگر مدام به کودکان گفته میشود که آدمها یا خوبند یا بد، یا قابل اعتمادند یا غیرقابل اعتماد و در زندگی یا باید برنده باشی یا بازنده، یا پیروز باشی یا شکستخورده، یا پولدار باشی یا فقیر، یا شاد باشی یا ناراحت و… در نتیجه همیشه دو گزینه وجود دارد و چارهای نیست جز اینکه یکی از این دو گزینه را انتخاب کنیم.
هر وقت که ما یک سری باید و نباید برای خودمان و دیگران مشخص می کنیم. رفتار دیگران را را با آن باید ها و نباید ها می سنجیم. در اینصورت شرایط مناسبی برای گفت و گو وارتباط فراهم نخواهد شد. زیرا اعتقاد داریم که نگرش درست، نگاه من و راه درست، راه من است.
در نتیجه می خواهیم به این نتیجه برسیم که ما برتر یا بهتر هستیم. بنابراین، برای ایجاد رابطه سالم نیاز است که با دیدگاه گورخری به زندگی و روابط بنگریم
یعنی پدیده های دنیا و آدم ها نه بد هستند و نه خوب. بلکه مجموعه ای از ویژگی های مطلوب و نامطلوب هستند.
کسی که قبول نمیکند دارای جنبه های نامناسب در درون خود است، بیشتر وارد مکانیزم دفاعی به نام”انکار” می شود.
با این انکار سرکوب مکانیزم های دفاعی به راه خواهد افتاد. در نتیجه احتمال زیادی وجود دارد که جنبه های نامناسب خود را در دیگران جستجوو پیدا کنیم یا در دیگران ببینیم.
نگاه سیاه و سفید، نگاه تمرکز و تاکید بر باورهای مطلق نگر است.
اولین بار افلاطون مطلق اندیشی را مطرح کرد. در مطلق گرایی نوعی گرایش به کمال مطلق نهفته است.
آیا افرادی که مانند من فکر نمی کنند می توانند آدم های خوب یا دوست داشتنی باشند؟