با تفاوت ریسک اعدم قطعیت و اهمیت آن در تصمیم گیری آشناتر شویم

 

 

جلسات کوچینگ اغلب سرشار از لحظات تصمیم است که هجوم ریسک ها و عدم قظعیت ها، بازی های ذهنی شگرفی را برای مراجع، خلق می کنند. آشمایی با این دو مفهوم متفاوت، تصمیم گیری شفافتر برای زندگی و کسب و کارمان را ممکنتر میکند. به ویژه وقتی با کارکرد منطقه امیکدال مغز در این ارتباط، بیشتر آشنا شویم:

 

فرض کنید دو جعبه داریم. جعبه الف حاوی صد توپ است، پنجاه تا قرمز و پنجاه تا مشکی.

جعبه ب هم صد تا توپ دارد،‌ اما نمی دانی چندتای شان قرمزند و چندتای شان مشکی.

اگر بدون نگاه کردن یکی از جعبه ها را برداری و توپ قرمز از آن بیرون بیاوری، صد دلار برنده می شوی.

⁉️کدام جعبه را انتخاب می کنی؟ الف یا ب؟

اکثر مردم جعبه الف را انتخاب می کنند.

 

بیایید با همین جعبه ها یکبار دیگر بازی کنیم. این دفعه اگر توپ مشکی برداری، صد دلار می بری.

⁉️الان سراغ کدام جعبه می روی؟

اغلب مردم دوباره جعبه الف را انتخاب می کنند. اما این غیر منطقی است!

در دور اول، تو فرض کردی جعبه ب توپ قرمز کمتر (و توپ مشکی بیشتری) دارد. بنابراین، به لحاظ منطقی باید این بار جعبه ب را انتخاب کنی. نگران نباش. بر خلاف انتظار در این خطا تنها نیستی.

 

به این نتیجه پارادوکس السبرگ می گویند که به احترام دانیل السبرگ (Daniel Ellsberg)، روان شناس سابق هاروارد، این طور نامگذاری شده است.

✍پارادوکس السبرگ به طور تجربی ثابت می کند ما احتمالات معلوم را به احتمالات نامعلوم ترجیح می دهیم.

 

ریسک یعنی این که احتمالات معلوم اند.

عدم قطعیت یعنی احتمالات نامعلوم اند.

 

در قلمرو عدم قطعیت اتخاذ تصمیم بسیار دشوارتر است.

واژه های ریسک و عدم قطعیت به اندازه کاپوچینو و اسپرسو اشتباه گرفته می شوند، البته با عواقب جدی تر.

تو با ریسک می توانی محاسباتت را انجام بدهی، ولی با عدم قطعیت نمی توانی.

 

به همین دلیل، تلاش می کنیم عدم قطعیت را در طبقه بندی های ریسک وارد کنیم، اما واقعاً جایی برایش نیست.

به این دو مثال دقت کن: یکی درباره پزشکی (که صدق می کند) و یکی از اقتصاد (که صدق نمی کند).

@ospco

میلیاردها انسان روی زمین زندگی می کنند. اندام های ما تفاوت زیادی با هم ندارند. همه مان قامت تقریباً یکسانی داریم (قد هیچ کس سی متر نیست) و سن و سال مشابه (هیچ کس ده هزار سال یا یک هزارم ثانیه عمر نمیکند).

اغلب ما دو چشم، چهار دریچه قلب و سی و دو دندان داریم. در واقع، متجانس هستیم؛ شبیه به همدیگر، همان طور که موش ها شبیه هم اند. به همین دلیل، بیماری های مشابهی هم وجود دارند و کاملاً منطقی است اگر مثلاً بگوییم سی درصد ریسک وجود دارد که به خاطر سرطان بمیری.»

 

به عبارت دیگر، این ادعا بی معناست سی درصد احتمال دارد ارزش یورو ظرف پنج سال آینده با کاهش مواجه شود.» چرا؟ چون اقتصاد در حوزه عدم قطعیت قرار می گیرد.

میلیاردها واحد پولی قابل مقایسه وجود ندارد که از پیشینه تاریخی آنها بتوانیم چنین احتمالاتی را محاسبه کنیم.

تفاوت بین ریسک و عدم قطعیت تفاوت بین بیمه عمر و قرارداد معاوضه اعتباری (CDS) را توصیف می کند. CDS نوعی سیاست بیمه ای در قبال مشکلات خاص مانند ناتوانی شرکت در پرداخت هاست.

در مورد اول (بیمه عمر)، در حوزه قابل محاسبه ریسک هستیم؛ در مورد دوم (سی.دی.اس)، با عدم قطعیت مواجه ایم.

این سردرگمی در ایجاد بحران مالی سال ۲۰۰۸ نقش داشت. اگر چنین عباراتی را شنیدید، نگران نشوید «ریسک تورم حاد فلان درصد است» یا «ریسک ارزش خالص دارایی بهمان است».

 

برای اجتناب از قضاوت عجولانه، باید یاد بگیری عدم قطعیت را تحمل کنی، کار سختی است و نمی توانی همواره بر آن تأثیر بگذاری.

 

آمیگدال نقشی حیاتی ایفا می کند. آمیگدال منطقه ای به اندازه بادام در وسط مغز انسان است که مسئولیت پردازش احساسات و خاطرات را بر عهده دارد.

بسته به ساختار آمیگدال ذهنت، عدم قطعیت را آسان تر یا دشوارتر تحمل می کنی. این به خصوص در جهت گیری های سیاسی ات آشکار است.

هر چه از عدم قطعیت متنفرتر باشی، محافظه کارانه تر رأی می دهی.

دیدگاه های سیاسی تو تا حدی ریشه های بیولوژیکی هم دارند.

در هر دو حالت، هر کسی که امیدوار است شفاف فکر کند باید تفاوت بین ریسک و عدم قطعیت را متوجه بشود.

فقط در چند حوزه محدود می توانیم روی احتمالات حساب کنیم: کازینوها، پرتاپ سکه و کتاب های احتمالات.

 

اغلب اوقات با مشکل عدم قطعیت مواجه ایم. یاد بگیر با آن کنار بیایی.

 

 

از زاویه ای دیگر به مساله نگاه کنیم، موفقیت در همین نزدیکی است

 

یکی از مزایای کوچینگ و داشتن یک کوچ، نگاهی از زاویه ای جدید، به مساله ما است. گاهی موفقیت در نزدیکی ما قرار دارد، ولی در زاویه نگاه ما نیست. به این تجربه مدیریتی از شرکت کوکاکولا توجه کنید:

 

وقتی روبرتو گویزوتا (Roberto Goizueta) در دهه ۱۹۸۰ مدیرعامل کوکاکولا شد، با رقابت شدید پپسی مواجه شدکه باعث کاهش رشد سهم کوکا شده بود. مدیرانش بر رقابت با پپسی متمرکز شده بودند و قصد داشتند در هر دوره زمانی برنامه رقابتی، سهم بازار کوکا را ۰/۱ درصد افزایش دهند.

 

روبرتو تصمیم گرفت رقابت علیه پپسی را متوقف کند و به جای آن علیه شرایط افزایش ۰/۱ درصد رشد رقابت کند.

او از مدیرانش پرسید: «میانگین مایعاتی که هر آمریکایی در روز می نوشد چقدر است؟» جواب ۱۴ اونس بود.

«سهم کوکا از این مقدار چقدر است؟» دو انس.

روبرتو گفت: «کوکا به سهم بیشتری از این بازار نیاز دارد.»

 

رقیب، پپسی نبود بلکه آب، چای، قهوه، شیر و آبمیوه ها بودند که ۱۲ اونس باقیمانده را تشکیل می دادند.

روبرتو گفت: «مردم هر وقت احساس کردند که دوست دارند چیزی بنوشند باید به کوکا دسترسی داشته باشند.»

برای اجرای این استراتژی، شرکت کوکاکولا در گوشه و کنار هر خیابان دستگاه های فروش کوکا قرار داد. با این کار، کوکا به سهم قابل ملاحظه ای از بازار دست یافت و پپسی هرگز به چنین سهمی دست نیافته است.

 

تفکر دلفینی چیست؟

همانطور که در صفحه “کوچینگ چیست” گفته شد، هریک از ما منحصر به فرد هستیم و برای برقراری ارتباط با دیگران، روش‌های منحصر به فردی داریم. بنابراین تعداد بسیار زیادی روش ارتباطی وجود دارد.

 

نویسندگان کتاب راهبرد دلفینی، کلید این امر را تنها در همکاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند.

به طور کلی، انسان‌ها را به ٣ گروه از موجودات دریایی میتوان تقسیم کرد:

١- ماهی‌های کپور

٢- کوسه‌ها

٣- دلفین‌ها

 

گروه اول:

ماهی‌های کپور: که همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌ ؛ زیرا توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند.

برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.

 

گروه دوم:

کوسه ماهی‌ها:  تفکر (برنده بازنده) دارند . برای اینکه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی. برای کوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن و یک وعده غذایی بالقوه است.

به دلیل رویکرد ماشینی، دنیای بسیاری از سازمان هایی که ما در آن کار می‌کنیم دنیای کوسه‌ها تلقی می‌شود که گاه صحبت از کارکنانی می شود که برای رسیدن به مقام‌های بالا یکدیگر را می‌درند. در دنیای پررقابت امروز، حتی سازمان‌ها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمان‌های دیگر حمله می‌کنند. به طور خلاصه انسان‌هایی را می‌توان یافت که کم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده- بازنده هستند.


گروه سوم:

دلفین ها: نوع دیگری از حیوانات دریایی هستند. این پستانداران آبزی باهوش ، دارای روحیه همکاری هستند و در ارتباطات خود شیوه برنده _ برنده را برگزیده اند .

دلفین هیچ کمبودی ندارد و می خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود ، ۴ دلفین دیگر او را همراهی می کنند تا خود را به گروه برساند.

 

در سن دیه گو، پژوهشگران ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند.

ابتدا کوسه ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین ها حمله ور شدند. دلفین ها فقط می خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه ها بی وقفه به آنها حمله می کردند. سرانجام دلفین ها به آرامی کوسه ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه ها حمله می کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده هایش می کوبیدند و آنها را می شکستند.

به این ترتیب کوسه ها یکی بعد از دیگری کشته می شدند.

پس از یک هفته ۹۵ کوسه مرده و ۵ دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می کردند در استخر دیده شدند.

 

در دنیای کوسه ای، بردن تنها راه موفقیت است

ولی در دنیای دلفینی انعطاف پذیری و کار گروهی رمز موفقیت است ؛؛؛b naz

 

در تفکر دلفینی
غیر از خود به دیگران هم بیاندیشیم؛

از خوشحالی دیگران شاد شویم؛

با دیگران همدلی و همراهی کنیم؛

دست در دست هم و برای موفقیت هم تلاش کنیم.

به جای اینکه برای بالا رفتن از نردبان ترقی, بر روی کسی پا بگذاریم، دست دیگری را بگیریم و با خود بالا بکشیم که مطمئنا در این حال دست دیگری هست که از بالا دستمان را بگیرد.

همکاری، همدلی، همراهی، همفکری و تمام کارهایی که با انجام‌شان هم به خودمان کمک کرده‌ایم هم به دیگران.

 

راهکار های تقویت تمرکز حواس و پرهیز از

[rockthemes_featuredimage size=”no-selected”]انسان امروز با چنان رشد شتابانی، دنیای فناوری و ارتباطات را متحول میکند که به گفته تافلر دنیا را به دهکده ای تبدیل کند که اطلاعات را در سریع ترین زمان ممکن از قاره ای به قاره دیگر انتقال دهد.

بنابراین حجم اطلاعات و دانسته های بشری روز به روز به طور سر سام آوری در حال افزایش است. بر دانش آموزان و دانشجویان لازم است که هرچه سریعتر خود را با این تغییر و تحولات همگام سازند. در این راستا، بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان کوشش زیاد می کنند. بسیار مطالعه می کنند اما به دلیل عدم توانایی در تمرکز حواس، هنگام مطالعه نمی توانند به نتیجه دلخواه دست یابند.

تمرکز در اصطلاح یعنی حفظ و نگهداری توجه حواس، روی موضوعی معین، بدون تمرکز حواس، یادگیری مثمر امکانپذیر نخواهد بود. لیشتر افراد توانایی تمرکز دارند و همچنین  تمرکز، نسبی است یعنی کسی نمی تواند ادعا کند کاملا حواس پرت است ویا همیشه تمرکز حواس دارد.

 

راهکار های تقویت تمرکز حواس و پرهیز از حواسپرتی

تمرکز حواس:

یعنی عوامل حواس پرتی را به حداقل رساندن… تمرکز هر شخص به نسبت کاهش عوامل حواس پرتی او افزایش می یابد و بنا به تغییرات موقعیت ذهنی و محیطی او تغییر می کند. بیشتر افراد گمان می کنند که تمرکز یک امر ذاتی و تغییر آن ناممکن است، در حالی که تمرکز یک امر اکتسابی است و باید هر روز پرورش و جهت داده شود و هر کس با هوش عادی خود می تواند به آن دست یابد. پس برقراری تمرکز حواس به میزان کاهش عوامل حواس پرتی بستگی دارد. یعنی هر چه عوامل مزاحم و مخل تمرکز بیشتر باشند توانایی حفظ تمرکز حواس کمتر است و بر عکس. لذا حواس پرتی؛ یعنی خارج شدن از روند مطالعه یا جریان کاری و فرو رفتن در افکار و تخیلات و یا انجام کار دیگر.

 

منشاء حواس پرتی

حواس پرتی یا منشاء ذهنی و درونی دارد و یا منشاء بیرونی و محیطی

حواس پرتی درونی و ذهنی:

عبارت است از اشکالات فکری انسان و اندیشه هایی که موانعی بر سر راه توجه دقیق به مطالعه و تمرکز حواس ایجاد می کنند. این موقع شامل مواردی از قبیل: درد، رنج، غم وغصه ، نگرانی، گرسنگی و تشنگی ، سردی و گرمی ، ترس و خشم و شادی ، سردرد و … می باشد.

حواس پرتی بیرونی و محیطی:

آنچه که به محیط پیرامون فرد ارتباط پیدا می کند و یا تحریکات غیر عادی که توسط حواس مختلف انسان ایجاد می شوند مانند نور شدید و نور ضعیف، صداهای ناهنجار، روشن بودن رسانه ای صوتی و تصویری و نظایراین ها ممکن است فرایند تمرکز حواس را با اشکال مواجه کنند.

رهایی از حواس پرتی و ایجاد تمرکز حواس در افراد مختلف، متفاوت است و به حالت درونی، تجربه ها مکان و موقعیت آن ها بستگی دارد. برخی از افراد اظهار می دارند که من آدم کاملا حواس پرتی هستم و برخی دیگر می گویند نمی توانم تمرکز حواسم را به روی کاری حفظ کنم. در حالی که این تفکر غلط است و هیچ کس نباید خود را فردی کاملا حواس پرت یا فاقد تمرکز حواس بداند بلکه بهتر است وقتی که تمرکز حواس فردی دچار اختلال شد، بگوید در این لحظه و در محیط فعلی حواس پرتی من بیشتر و میزان تمرکزمن کمتر است. لذا حواس پرتی بیشتر علل درونی دارد و به طبیعت خود فرد، ویژگی ها، حالات روحی و روانی، و عادات فردی بستگی دارد.

بی شک حواس پرتی بیرونی آسانتر از عوامل حواس پرتی درونی بر طرف می شود . پس می توان بدون توجه به عوامل محیطی مانند: سرو صدای زیاد، شلوغ بودن محیط و حتا داخل مترو، سرویس و هنگام مسافرت تمرکز حواس خود را حفظ کرد. اما نمی توان در حال گرسنگی و یا تشنگی شدید، نگرانی و ناراحتی و دگرگونی فکر و اندیشه با تمرکز مطالعه کرد و یا کار دیگری را با تمرکز انجام داد و مطالعات و یا تجربیات زیادی این موضوع را تائید کرده است که یک انسان می تواند در محل پر سرو صدا و نا آرامی با تمرکز و توجه کافی مطالعه کند.

 

[rockthemes_iconictext icon_align=”top” icon_size=”” avoid_sidebar=”undefined” icon_title=”راهکارهای تمرکز بر اهداف و برنامه ها در انطباق با افسانه های یونان باستاان” link_url=”https://www.aparat.com/v/68Boe” link_id=”false” link_is_tax=”false” tax_name=”custom-link” boxed_layout=”false” icon_box_model=”no-box” use_shadow=”false” icon_class=”” icon_box_ratio=”16_5″ icon_box_color_default=”#8224e3″ icon_box_color_hover=”#050411″ icon_color_default=”#81d742″ icon_color_hover=”#1e73be” icon_box_fill=”background_only” icon_url=”https://iraniancoach.com/wp-content/uploads/2015/02/business-thinking3.png”][/rockthemes_iconictext]

[rockthemes_specialgridblock avoid_sidebar=”false” grid_special_width_details=”regular” background_color=”#00aae8″ bgcolor_fullscreen=”false” use_shadow=”false” use_border_bottom=”false” activate_padding=”true” transparent_background=”false” add_down_arrow=”false” down_arrow_color=”#f9f9f9″ special_grid_html_id=”” special_grid_html_title=”” video_bg_url=”” video_bg_youtube_url=”” video_bg_vimeo_url=”” video_bg_color=”#00aae8″ video_bg_color_opacity=”0″ video_bg_fullscreen=”false” video_bg_ratio=”16_9″ video_bg_mute=”false” video_bg_fallback_url=”” parallax_model=”height_specific” parallax_size=”cover” parallax_mask_height=”0″ image_full_screen=”false” image_full_screen_ratio=”16_9″ image_bg_color=”#f9f9f9″ image_bg_color_opacity=”0″ image_tile=”full” image_sizes=”no-selected” full_bg_color=”#FFFFFF” fullbg_enable_color=”false” enable_double_bg_colors=”false” double_bg_color=”#FFFFFF” use_light_font_colors=”false” parallax_bg_image_id=”” parallax_bg_image=”” ][/rockthemes_specialgridblock]

چرا برخی مردم بی وقفه در زندگی “شانس” می آورند،

، 

درحالی که سایرین همیشه “بدشانس” هستند؟

 مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را “شانس” می خوانند، ده سال قبل شروع شد.

 می خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی ها را می زند، اما سایرین از آن محروم می مانند.

به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم “خوش شانس” و عده دیگر “بدشانس” هستند؟

 آگهی هایی در روزنامه های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می کنند خوش شانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگیرند. صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی شان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایش های من شرکت کنند.

نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوش شانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است.

برای مثال، فرصت های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوش شانس مرتبا با چنین فرصت هایی برخورد می کنند، درحالی که افراد بدشانس نه.

 با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهم آیا این مساله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصت هایی است یا نه.

به هر دو گروه افراد “خوش شانس” و “بدشانس” روزنامه ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست.

به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می گفت: “اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیده اید ۲۵۰ پوند پاداش خواهید گرفت.”

 این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود. با این که این آگهی کاملا خیره کننده بود، افرادی که احساس

بدشانسی می کردند عمدتا آن را ندیدند، درحالی که اغلب افراد خوش شانس متوجه آن شدند.

 مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبی تر از افراد خوش شانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در

توجه به فرصت های غیرمنتظره را مختل می کند.

در نتیجه، آنها فرصت های غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست می دهند.

برای مثال وقتی به مهمانی می روند چنان غرق یافتن جفت بی نقصی هستند که فرصت های عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست می دهند.

آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می زنند و از دیدن سایر فرصت های شغلی بازمی مانند.

 افراد خوش شانس آدم های راحت تر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند می بینند.

آدم های خوش اقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد می کنند..

 اولا آنها در ایجاد و یافتن فرصت های مناسب مهارت دارند،ثانیا به قوه شهود گوش می سپارند و براساس آن تصمیم

های مثبت می گیرند. ثالثا به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاقی نیکی برای آنها رضایت بخش است، و رابعا نگرش انعطاف پذیر آنها، بدبیاری را به خوش اقبالی بدل می کند.

 در مراحل نهایی مطالعه، از خود پرسیدم آیا می توان از این اصول برای خوش شانس کردن مردم استفاده کرد.

 از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرین هایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک

آدم خوش شانس در آنها طراحی شده بود.

 این تمرین ها به آنها کمک کرد فرصت های مناسب را دریابند، به قوه شهود تکیه کنند، انتظار داشته باشند بخت به

آنها رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند. یک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشریح

کردند. نتایج حیرت انگیز بود: ۸۰ درصد آنها گفتند آدم های شادتری شده اند، از زندگی رضایت بیشتری دارند و

شاید مهم تر از هر چیز خوش شانس تر هستند.

و بالاخره این که من “عامل شانس” را کشف کردم.

ریچارد وایزمن، روانشناس دانشگاه هارتفوردشایر

اثر پیگمالیون چیست؟

اشاره به یک پدیده روانشناسی دارد که بر اساس آن افراد نسبت به سطح انتظارات دیگران واکنش‌های مستقیم نشان می‌دهند. برای نمونه اگر معلمی براین باور باشد که بچه‌ای کند ذهن است، خود بچه هم باور می‌کند و واقعاً دیر یاد می‌گیرد. در عین حال عکس این نیز صادق است و اگر از کسی انتظارات بالایی برود او تلاش خود را برای دست‌یافتن به چنین انتظاری بالاتر می‌برد.

اثر پیگمالیون که «انتظار دیگران از عملکرد شخصی» نیز نامیده می‌شود، یک پدیده طبیعی است که توسط دانشمندانی به نامهای رابرت رازنتال و لنور جکابسون کشف شده است. بعد از مطالعات و تحقیقات علمی بسیاری، این متخصصان نظریه جدیدی را پیرامون اثر انتظارات دیگران بر روی عملکرد شخصی بدست آوردند.

واضح‌ترین آزمایش‌ها در این مورد بر روی کودکان انجام شده‌است. تست IQ از تعدادی دانش آموز گرفته شد و برخی از دانش آموزان به طور تصادفی انتخاب شده و به عنوان برندگان، به معلمانشان گزارش شدند و بعد از اینکه با این برندگان قلابی همانند دانش آموزان باهوش و با استعداد رفتار شد به طور قابل توجهی در آزمون بعدی نتایج بهتری داشتند. اما بچه‌هایی که برندگان واقعی این تست بودند ولی به معلمانشان گزارش نشدند، هیچ پیشرفتی را ارائه ندادند.

نام این پدیده از یکی از شخصیت‌های داستان اوید سرچشمه می‌گیرد. پیگمالیون فرمانروای کیپرس بود. وی مجسمه‌ای بسیار زیبا ساخت و عاشق آن مجسمه شد. به همین دلیل از خداوند درخواست کرد که به این مجسمه روح و زندگی بخشد.

نظریه اثر پیگمالیون مدیران را آگاه می‌کند که عامل موفقیت کارمندان، تنها به شرایط، کیفیت و صلاحیت شخص یا به محیط کار بستگی ندارد. مدیران همیشه باید کارمندانشان را باور داشته باشند و از آنان انتظار موفقیت با بهترین نتایج داشته باشند. زیرا در چنین وضعیتی، کارمندان همیشه این باور را احساس کرده و بهترین مهارتها و تواناییهایشان را نشان خواهند داد.

در کوچینگ شخصی و سازمانی، اثر پیگمالیون بسیار مورد توجه بوده و در انواع کوچینگ، در قالب ابزارهای متنوع، کاربرد دارد.