قهوه زندگی

چند دوست دوران دانشجویی پس از مدت ها با هم به نزد استاد سابقشان رفتند تا با او
دیداری تازه کنند.

آنها مشغول گفتگو شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف هایشان هم شکایت از زندگی بود.
استادشان در حین صحبت آنها قهوه آماده می کرد. او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها
خواست که برای خود قهوه بریزند.

روی میز لیوان های متفاوتی قرار داشت; شیشه ای، پلاستیکی، چینی، بلور و لیوان های دیگر.
وقتی همه دانشجوها قهوه هایشان را ریخته بودند و هر یک لیوانی در دست داشت،
استاد مثل همیشه آرام و با مهربانی گفت…

بچه ها، ببینید؛ همه شما لیوان های ظریف و زیبا را انتخاب کردید و الان فقط لیوان های زمخت
و ارزان قیمت روی میز مانده اند.

در حالیکه دانشجوها شگفت زده بودند ,استاد ادامه داد:
«در حقیقت، چیزی که شما واقعا می خواستید قهوه بود و نه لیوان.
اما لیوان های زیبا را انتخاب کردید و در عین حال نگاه تان به لیوان های دیگران هم بود.
زندگی هم مانند قهوه است و شغل، حقوق و جایگاه اجتماعی ظرف آن است.
این ظرف ها زندگی را تزیین می کنند اما کیفیت آن را تغییر نخواهند داد.

البته لیوان های متفاوت در علاقه شما به نوشیدن قهوه تاثیر خواهند گذاشت،
اما اگر بیشتر توجه تان به لیوان باشد و چیزهای با ارزشی مانند کیفیت قهوه را فراموش کنید
و از بوی آن لذت نبرید، معنی واقعی نوشیدن قهوه را هم از دست خواهید داد.
پس، از حالا به بعد تلاش کنید نگاه تان را از لیوان بردارید و در حالیکه چشم هایتان را بسته اید،
از نوشیدن قهوه لذت ببرید.»

فرقی نمی کنه چایی و قهوه زندگیتون را تو چه ظرفی نوش جان می کنید ….
فنجان طلایی یا ظرف یک بار مصرف یا چینی بند زده ….
امیدوارم همیشه چایی و قهوه زندگیتون گرم و شیرین، لبتون خندون و دلتون شاد …

داستان کرم قطبی

چهارده سال تلاش یک کرم پشمالوی قطبی


در سرمای قطب یک کرم کوچک 2سانتی زندگی میکند که چون رو تنش کرک داره، بهش میگن کرم پشمالوی قطبی، وقتی از حالت لارو خارج میشه و تبدیل میشد به کرم ، مثل همه ی کرم های دیگه شروع میکرد به تغذیه و ذخیره سازی و کسب انرژی برای دگردیسی، کل بهار و تابستون را تغذیه میکنه ولی اینقدر وقت کم هست که زمستون از راه می رسه و اون هنوز آماده نیست .

سرما میاد و بالی نداره واسه پریدن.
می خزه زیر یه سنگ و یخ میزنه

اول اندام هاش بعد خونش منجمد میشه
با فرا رسیدن بهار ، با گرم شدن هوا، یخ اونم وا میره ودوباره زنده میشه و دوباره شروع می کنه به خوردن و اندوختن تا بتونه پروانه بشه .

ولی ! تو بهار دوم هم وقت کم میاره. بازم زمستون و دوباره مرگ

حالا فکر کنید، این روند چند سال طول میکشه؟
چهارده سال!!!! فکرش رو بکنید، چهارده بار بمیری و زنده شی و تلاش کنی، برای پروانه شدن!

بالاخره، تو بهار پانزدهمین سال، اینقدر انرژی جمع میشه که به نظر کافی میاد ، شروع می کنه به تار تنیدن و شفیره شدن، دگردیسی شروع میشه، تبدیل شدن و بالاخره بعد از چهارده سال کرم کوچولوی پشمالو تبدیل میشه به پروانه!

حالا چقدر وقت داره؟ فقط هفت روز!
هفت روز برای پرواز کردن،برای زندگی کردن،برای جفت پیدا کردن و بعدش مرگ واقعی!!
چهارده سال تلاش واسه هفت روز! عجیبه !! نه؟!

کاشکی ما آدم ها هم مراحل دگردیسی داشتیم
یه عمر بدو بدو میکنیم، برای چی؟ آدم بهتری شدن؟ اندوختن؟ هیچ وقت لذت پروانه شدن را کشف میکنیم؟ هیچ وقت به رویاهامون میرسیم؟
پرواز میکنیم؟
یا فقط تا دقیقه ی آخر عمر اندوخته جمع میکنیم؟!

آدمی لذت رسیدن به پرواز را با اندوختن چه چیزی عوض کرده که هیچ وقت به قدر کافی نیست؟

به نظر می رسه حتی یک کرم پشمالوی قطبی از بیشتر ما مردم متمدن امروزی هدفمندتره.
هدف داشته باس و برای رویاهای منطقی ات بجنگ…!
فرق ما با کرم ها اینه که غریضه نداریم و دل مشغولی های ما بسیاره.
اما این شانس داریم که از همراهی ادم های دیگه استفاده کنیم. تا هدفمان را گم نکنیم و در خروش موج های روزمرگی,چشممان به فانوس دریای باشد .
شاید معجزه کوچینگ همین کار کوچک باشد .

پنجره جوهری

در کوچینگ ،خودشناسی نخستین و مهمترین گام در مسیر رسیدن به موفقیت است. هنگامی هدفی را تعیین و برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی کنیم، قبل از هر چیز باید بدانیم ما چه توانایی‌ها و مهارت‌هایی داریم و چه طور می‌توانیم از آنها برای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم.

دررفتارشناسی، یک مدل کارآمد از سطح آگاهی افراد نسبت به خودشان وجود دارد که به آن پنجره جوهری می‌گویند.این مدل در کوچینگ فردی و سازمانی به عنوان یک آزمون استاندارد برای آشکار ساختن زوایای پنهان مراجع یا یک تیم کاری به کار گرفته میشود.

این مدل همچنین می‌تواند برای ارزیابی و بهبود ارتباط یک تیم کاری با تیم های کاری دیگر هم استفاده شود. این مدل حاصل تحقیقی است که روانشناسان آمریکایی جوزف لوفت و هری اینگهام در دانشگاه کالیفرنیا  در سال 1955 انجام دادند.

لوفت و اینگهام پس از ترکیب نام‌های اول خود، جو و هری، مدل خود را جوهری نامیدند. پنجره جوهری به‌سرعت به الگویی برای درک و آموزش خودآگاهی، پیشرفت شخصی، بهبود ارتباطات، روابط بین فردی، و توسعه تیمی تبدیل شد.

پنجره جوهری ابزاریست برای بررسی و تفکر درباره این که چگونه رفتار می‌کنیم و چه چیزی ما را با انگیزه ترمی‌کند.

پنجره جوهری درواقع نشان‌می‌دهد که اطلاعات مرتبط با یک شخص تا چه حد برای خود وی و دیگران مشخص است. این اطلاعات می‌تواند درباره احساسات، تجربیات، دیدگاه‌ها، نگرش‌ها، مهارت‌ها، اهداف، انگیزه و … باشد

درصورت استفاده‌ی درست، پنجره‌ی جوهری می‌تواند به خلق روابطی بهتر و با اعتماد بیشتر، رفع مشکلات شخصی و افزایش بهره‌وری تیم‌های کاری کمک کند.

در این نظریه شخصیت انسان به چهار قسمت کلی تقسیم می شود:

بخش عمومی/آشکار یا گشوده : آن بخشی از شخصیت شماست که هم خودتان نسبت به آن علم دارید هم دیگران با آن آشنایی دارند و در توصیف شما، آن را ذکر می کنند.

بخش کور یا تاریک: بخش تاریک یا کور همانطور که از اسمش پیداست آن قسمتی از شخصیت ماست که دیگران به آن علم دارند، اما خود ما نسبت به آن نا آگاهیم.

بخش پوشیده یا پنهان: بخش پنهان، آن قسمتی از شخصیت ما را شامل می شود که خودمان بر آن ها آگاه هستیم؛ اما از دید دیگران مخفی است.

بخش ناشناخته: این بخش قسمتی از شخصیت شماست که نه خودمان و نه دیگران هیچ علمی به آن ندارند.

بخش آشکار

همه‌ی ما می‌دانیم که تعریف کردن شخصیت یک فرد، بدون در نظر گرفتن شرایط محیطی که فرد در آن زندگی می‌کند عملا بی فایده است. در اصل ما هر آنچه از شخصیت می‌دانیم از نمود‌های بیرونی آن منشا گرفته است و ما خودمان را در ارتباط با دیگران تعریف می‌کنیم.

این بخش از شخصیت انسان عموما شامل عوامل زیر می‌باشد:

اطلاعات دموگرافیک (مانند اینکه کجا زندگی می‌کنیم، چند سال دارم ،شغل ما ، خانواده ی ما و…)

عواطف و نمود بیرونی احساسات ( مانند اینکه چه چیزها و چه افرادی را دوست داریم، حالت خلقی ما کدام است و…)

انگیزش ( عواملی که ما را بر می‌انگیزند و به فعالیت وا می‌دارند ، فعالیت‌هایی که ما آن ها را مهم می‌پنداریم و…)

رفتار‌ها (اینکه چگونه با دیگران رفتار می‌کنیم، تعاملات ما ، عادت‌های غالب و مشهود ما و…)

خواسته‌ها( آنچه اززندگی می خواهیم، آنچه برایش تلاش می‌کنیم و در راه آن قدم بر می‌داریم و …)

بخش پنهان در پنجره جوهری

منطقه ‎ی پنهان، تمام تجارب و اطلاعاتی را در بر می‌گیرد که ما در مورد خودمان می دانیم اما به هر دلیلی دوست نداریم که دیگران از آن‌ها آگاه شوند؛ ما آن‌ها را پنهان نگه می‌داریم. ممکن است در طول ارتباط و صمیمی شدن با دیگران، دست به خودافشایی و آشکار‌سازی اطلاعات مربوط به این بخش بزنیم. یعنی برحسب اطمینانی که به فرد مقابل داریم، این اطلاعات را در اختیار او قرار می‌دهیم. در طی فرایند خودافشایی، بخش پنهان کوچکتر شده و اطلاعات از این بخش وارد بخش آشکار می شود.

خودشناسی در این بخش بیشترین معنی را دارد. این قسمت از پنجره جوهری شامل رفتارها و احساساتی است که ما خودمان از آن آگاه هستیم اما اجازه نمی‌دهیم دیگران متوجه آن بشوند. مثلا من فرد حسودی هستم و به اینکه دائما همکارم مورد توجه رئیس‌مان قرار می‌گیرد، حسادت می‌کنم، اما در ظاهر لبخند می‌زنم و موفقیت‌های او را تبریک می‌گویم.

این قسمت معمولا جایگاه ترس‌ها و حساسیت‌های ماست. بدیهی است که هر شخصی، بخشی خصوصی، حتی در مورد افکار و احساساتش داشته باشد، اما با بزرگتر شدن این بخش ما بیشتر در خودمان فرو می‌رویم و گوشه‌گیر می‌شویم که ادامه این روند می‌تواند برای رفتارهای اجتماعی ما به شدت خطرناک باشد.

در برخورد با این نوع احساسات باید سعی کنیم با خودمان روراست باشیم، ببینیم واقعا چرا ما چنین احساسی داریم؟ آیا این مشکل راه‌حلی دارد؟ تا جایی که می‌توانیم احساسات‌مان را با دیگران در میان بگذاریم و در واقع منطقه آشکارمان را بزرگتر کنیم تا احساس بهتری داشته باشیم.

بخش کور

این قسمت شامل بخشی از رفتارها و احساسات ماست که خود ما از آن آگاه نیستیم اما دیگران آن را می‌بینند. مثلا من فردی غرغرو هستم، خودم شاید متوجه غر زدن‌های مداومم نباشم اما دیگران بعد از چند جلسه صحبت با من کاملا متوجه این مسئله می‌شوند.

منطقه کور در واقع خط قرمزهایی است که ما بدون آنکه بدانیم به دیگران نشان می‌دهیم و دیگران هم روابطشان با ما را بر‌اساس آنچه در این منطقه می‌بینند، تنظیم می‌کنند. به همین دلیل بهتر است که تا جای ممکن این رفتارها و احساسات کم شوند چون خود ما نسبت به آن آگاهی نداریم

به طور کلی در نظریه ی پنجره جوهری، اعتقاد بر آن است که هرچه بخش آشکار شخصیت فرد وسیع تر باشد او انسان خودشکوفاتری است که نسبت به دیگران زندگی بهینه تری را تجربه می کند.

بخش ناشناخته یا تاریک

بخش ناشناخته، تقریبا مفهومی نزدیک اما نه دقیقا مشابه با مفهوم ناهشیار در نظریه ی توپوگرافیک روان دارد که زیگموند فروید پدر روانکاوی آن را برای اولین بار مطرح کرد. زیرا این اطلاعات به گونه ای هستند که نه خودمان و نه دیگران نسبت به آن ها آگاهی نداریم. مانند خاطرات فراموش شده ، استعداد‌های ناشناخته‌ای که هنوز هیچ کس آن‌ها را کشف نکرده و… البته راه هایی نیز برای دست یابی به اطلاعات این بخش نیز وجود دارد؛ به طور مثال استفاده از آزمون های فرافکن یا درمان‌های عمیقی مانند روانکاوی و یا حتی تاویل رویا.

در واقع افراد موفق و رهبران بزرگ، کسانی هستند که بخش آشکارشان، بزرگترین قسمت ماتریس خودشناسی‌شان است و البته با حفظ قسمت‌های پنهان، آن را به حداقل می‌رسانند.

چنین افرادی در جامعه محبوب هستند و خیلی زود با دیگران ارتباط برقرار می‌کنند و تبدیل به دوستان خوبی می‌شوند. برای اینکه به این سطح از خودشناسی برسیم و بتوانیم یک فردی موفق در زندگی باشیم، باید با خودمان روراست باشیم و تمام آنچه که از رفتارها و احساسات‌مان می‌دانیم را روی پنجره جوهری بنویسیم. حالا باید سعی کنیم که از دوستان و اطرافیان‌مان بازخورد بگیریم و یادمان باشد که همین نظرهاست که می‌تواند ما را تبدیل به فردی بهتر کند.