داستان کرم قطبی
چهارده سال تلاش یک کرم پشمالوی قطبی
در سرمای قطب یک کرم کوچک 2سانتی زندگی میکند که چون رو تنش کرک داره، بهش میگن کرم پشمالوی قطبی، وقتی از حالت لارو خارج میشه و تبدیل میشد به کرم ، مثل همه ی کرم های دیگه شروع میکرد به تغذیه و ذخیره سازی و کسب انرژی برای دگردیسی، کل بهار و تابستون را تغذیه میکنه ولی اینقدر وقت کم هست که زمستون از راه می رسه و اون هنوز آماده نیست .
سرما میاد و بالی نداره واسه پریدن.
می خزه زیر یه سنگ و یخ میزنه
اول اندام هاش بعد خونش منجمد میشه
با فرا رسیدن بهار ، با گرم شدن هوا، یخ اونم وا میره ودوباره زنده میشه و دوباره شروع می کنه به خوردن و اندوختن تا بتونه پروانه بشه .
ولی ! تو بهار دوم هم وقت کم میاره. بازم زمستون و دوباره مرگ
حالا فکر کنید، این روند چند سال طول میکشه؟
چهارده سال!!!! فکرش رو بکنید، چهارده بار بمیری و زنده شی و تلاش کنی، برای پروانه شدن!
بالاخره، تو بهار پانزدهمین سال، اینقدر انرژی جمع میشه که به نظر کافی میاد ، شروع می کنه به تار تنیدن و شفیره شدن، دگردیسی شروع میشه، تبدیل شدن و بالاخره بعد از چهارده سال کرم کوچولوی پشمالو تبدیل میشه به پروانه!
حالا چقدر وقت داره؟ فقط هفت روز!
هفت روز برای پرواز کردن،برای زندگی کردن،برای جفت پیدا کردن و بعدش مرگ واقعی!!
چهارده سال تلاش واسه هفت روز! عجیبه !! نه؟!
کاشکی ما آدم ها هم مراحل دگردیسی داشتیم
یه عمر بدو بدو میکنیم، برای چی؟ آدم بهتری شدن؟ اندوختن؟ هیچ وقت لذت پروانه شدن را کشف میکنیم؟ هیچ وقت به رویاهامون میرسیم؟
پرواز میکنیم؟
یا فقط تا دقیقه ی آخر عمر اندوخته جمع میکنیم؟!
آدمی لذت رسیدن به پرواز را با اندوختن چه چیزی عوض کرده که هیچ وقت به قدر کافی نیست؟
به نظر می رسه حتی یک کرم پشمالوی قطبی از بیشتر ما مردم متمدن امروزی هدفمندتره.
هدف داشته باس و برای رویاهای منطقی ات بجنگ…!
فرق ما با کرم ها اینه که غریضه نداریم و دل مشغولی های ما بسیاره.
اما این شانس داریم که از همراهی ادم های دیگه استفاده کنیم. تا هدفمان را گم نکنیم و در خروش موج های روزمرگی,چشممان به فانوس دریای باشد .
شاید معجزه کوچینگ همین کار کوچک باشد .
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.